رهگذر شبهای دلتنگی

ساخت وبلاگ

برنگرد

 کمی عوض شدم

دیریست از خداحافظی ها غمگین نمیشوم

به کسی تکیه نمیکنم

از کسی انتظار محبت ندارم

خودم بوسه میزنم بر دستانم

سر به زانو هایم میگذارم

وسنگ صبور خودم میشوم

نگران خودم میشوم

برای خودم هدیه میخرم

با خودم ساعت ها حرف میزنم

در دنیای خودم

کسی حق ورود ندارد جز خودم  

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 301 تاريخ : جمعه 28 مهر 1391 ساعت: 2:36

 ماههاست فراموشش کرده ام ؛
خاطراتش را هم … !
ولی نمی دانم دستانم چرا هنوز به نوشتن نامش
ذوق میکنند !

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 290 تاريخ : جمعه 28 مهر 1391 ساعت: 1:35

نبودنت را

ندیدنت را

با ساعت شنی اندازه گرفتم

.

.

.

 یک صحرا گذشته است

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 311 تاريخ : جمعه 28 مهر 1391 ساعت: 1:25

 کوتاه ترین قصه ی دنیا :
رفت … !

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 396 تاريخ : جمعه 28 مهر 1391 ساعت: 1:25

 امروز و فرداهایم ، پس فرداها ، همه و همه
خراب شده اند
بعد از تو
برگرد

 

 

این روزها سنگین و نحس اند ، چه کنم ؟
لحظات هم بهانه ات میگیرند
رفتی و ردپایت در پس کوچه های قلبم باقی مانده است

 

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 343 تاريخ : جمعه 28 مهر 1391 ساعت: 1:15

چه خوش خیال بودم ...
که همیشه
فکر می کردم
در قلب تو
محکومم
... .....به حبس ابد!!
... به یکباره جا خوردم ......
وقتی
زندان بان
برسرم فریاد زد
هی...
تو ...
آزادی!
و صدای گامهای
غریبه ای که به سلول من می آمد . . .

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 324 تاريخ : سه شنبه 18 مهر 1391 ساعت: 0:07

 تو را گم کرده ام
انگار نیستی،نه صدایی از تو است و نه نگاهی
پس بگو چرا نمیکنی از من یادی
من برایت شده ام لحظه ای،گهگاهی
فکر نمیکنم از دوری ام آرامی
در حسرت منی و پریشانی
تو را گم کرده ام و در جستجوی توام ،تا تو را دوباره به قلبم برسانم ،
قلبم نفس میخواهد،باید قلبم را تا لحظه ی پیدا کردنت بی نفس بکشانم.
آنقدر دلم برایت پرپر زد که بی بال شد،
آنقدر گشتم و گشتم اینجا و آنجا که اینک خودم را نیز گم کرده ام.
بشنو صدایم را ،این آخرین نوای کسی است که بی تو بی صداست
ببین حالم را،این آخرین نفسهای کسی است که بی تو بی هواست
تو را گم کرده ام و تنهایی را پیدا،ای غم تو دیگر به سراغم نیا
نیستی و خیالت با من است،از خیال تو یادت در قلب من است،
از یادت ،دلتنگی به جا مانده و انتظار،بیش از این مرا بیقرار نگذار.
تو را گم کرده ام و آغوش سردم در حسرت گرمای وجودت مانده،
قلب عاشقم این قصه نیمه تمام را تا آخرش خوانده،
این خاطره هاست 
که در خاطر پریشانم به جا مانده.
میخواهمت ای جواهر گمشده ام،
اگر بودی و میدیدی حالم را ،میفهمی که چرا دیوانه شده ام.
فاصله ی من و تو ، دورتر از آسمان و دریا است ،
من میبارم و تو فکرت پیش ساحل است هنوز هم باور نداری که قلبم عاشق است.
تو را گم کرده ام 
و پیدایت میکنم،اگر تو را دیدم به اندازه تمام عمرم نگاهت میکنم

(مهدی لقمانی)

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 279 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1391 ساعت: 23:50

اینکه به تو نمیرسم حرف تازه ای نیست مسیر امدن . رفتن تو را آنقدر 
آمدم و دست خالی برگشتم که کفشهایم از التماس نگاهم شرمنده شدند
این که دیگر نمی آیی و من بیهوده این لحظه های خسته ملول را انتظار
میکشم تا شاید فردایی بیاید که تو دوباره برگردی چیز کمی نیست و تو هیچ
گاه برنمیگردی تا ببینی
این که هیچ کس نمیداند من در انتهای سکوت حنجره ام آوازهای قدیمی تو را
به سوگ نشسته ام ولحجه دروغین نفرتم روی لحظه های خوش گذشته ام
چنبر زده درد کمی نیست
خورشید هیچ گاه در سرزمین یخبندان قلب تو طلوع نکرد نتابیدو دریاچه
قطبی چشمان تو را آب نکرد
هیچ پرنده ای روی شاخه های دلت ننشست نخواند ونپرید و من بیهوده در
انتظار آخرین معجزه بودم و چه دیر فهمیدم.....؟
 
 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 312 تاريخ : دوشنبه 17 مهر 1391 ساعت: 23:47

 بی هیچ صدایی می ایند

 زمانیکه نمیدانی

در دلت یک مزرعه ارزو میکارند و

بی هیچ نشانی از دلت میگریزند

تا تمام چیزی که بیاد می اوری

حسرتی باشد به درازای زندگی

چقدر بی رحمند رویاها!

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 245 تاريخ : پنجشنبه 13 مهر 1391 ساعت: 22:09

 سیگار میسوزد، کم میشود ، ولی تکرار میشود
من میسوزم…
کم میشوم…
ولی دیگر تکرار نمیشوم…

 

 

زندگی میگفت از هر چیز مقداری باقی می ماند . . .
دانه های قهوه در شیشه ، چند سیگار در پاکت و

کمی درد در آدمی . . .

 

 

یک فنجان قهوه پر
یک صندلی لهستانی نو که جیر جیر نمی کند
یک سیگار سالم روشن نشده
یه کافه روشن روشن
و ذهنی خالی از تو …

 

 

انگار آخرین سهم ما از هم همین سکوت اجباریست …
این سیگار که در دستانم هست دارد میسوزد و صدایش درنمیاید … مثل من …

 

 

 

سیگار که نمیکشم هوس و بوی سیگار در سرم غوغا میکند  . . .
سیگار که میکشم بوی تو در سرم میپیچد . . .
آخر همه جا به تو می رسم !
با اینکه میدانم دیگر هیچ گاه به تو نمیرسم . . .

 

 

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 256 تاريخ : سه شنبه 11 مهر 1391 ساعت: 1:41

من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم 

که بهانه نزدیک تر نشستن مان میشوند....

و من  روبروی تو

میتوانم تمام شعرهای نگفته ی دنیا را یکجا بگویم...

  

 

 

“به اندازه یک همنشینی ساده، روی صندلی روبه روی من،در

همین کافه نزدیک، قدر یک قهوه نوشیدن .

تـــــــکــــرار شـــــــــو…”

تکرار شو….

 

 

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 291 تاريخ : دوشنبه 10 مهر 1391 ساعت: 23:52

 

 

 

 

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 412 تاريخ : يکشنبه 9 مهر 1391 ساعت: 4:16

 این روزها اب و هوای دلم انقدر بارانیست

که رخت های دلتنگی ام را فرصتی برای خشک شدن نیست

 

 

 

تنهایی و دل تنگی هایتان‌ را پیش‌فروش نکنید

فصل‌اش که برسد به قیمت می‌خرند . . .

 

 

 

 

بعضی دردها و چیزها چقدر دیدن و شنیدنش تحمل میخواد!


خالی ام از حرف . . . پرم از دلتنگی !!

 

 

 

 

نگاهت کافیست تا دوباره در هوای امدنت بمیرم

تو همیشه دعوتی راس ساعت دلتنگی!

 

 

 

 

 نمیدانم از دلتنگی عاشقترم یا از عاشقی دلتنگ تر

فقط میدانم در آغوش منی ، بی آنکه باشی و رفتی ، بی آنکه نباشی !

 

 

 

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 241 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:01

   دیر امده ای 

 

  تمام شده ام دیگر

 

  بس که بلعیده ام اندوه نبودنت را

 

  هنوز اما همانند حاتمم

 

  میبخشمت

 

با انکه هزار شب بیخوابی

 

طلب دارم از تو!

 

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 260 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:28

 اشکهایم که سرازیر میشوند

دیری نمی پاید که قندیل می بندد

عجیب سرد است هوای نبودنت...

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 220 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:02

 دستانت حلقه میزنند به دور کمرم

این تنها ( پرانتز ) دوست داشتنی زندگی من است

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 239 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:25

 

اینجا زمین است، زمین گرد است

تویی که مرا دور زدی!

فردا به خودم خواهی رسید

حال و روزت دیدنیست...

 

 

 

 

دستهایم را تا ابرها بالا برده ای 

  

و ابرها را تا چشمهایم پایین 

  

عشق را در کجای دلم ….. 

 

پنهان کرده ای که : 

 

هیچ دستی به آن نمیرسد ! 

 

 

 

 

 

 

هزار کلمه برجای خالی ات ریختم اما پر نشد

 


به گمانم از جنس بی نهایتی

 

 

 

 

 

 

سر به هوا نیستم، اما همیشه چشم به آسمان دارم.

 

 

حال عجیبیست دیدن همان آسمان که شاید تو دقایقی پیش

 


به آن نگاه کرده ای

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 245 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:06

 از همه گذشتم به خاطر تو ، چشمهایم را بر روی همه بستم به عشق چشمهای تو
دیگر قلبم را به کسی ندادم به هوای داشتن یکی مثل تو
گفتم حالا که عهدی بستم و عهدی با من بستی ، وفادار بمانم و عشقم را به تو ثابت کنم
گفتم حالا که دوستت دارم و تو نیز گفته ای که مرا دوست داری تا نفس دارم با تو بمانم
روزها گذشت… روز و شبم با عشق و محبت های پوچت گذشت
من میگفتم از رویاهایم ، تو میخندیدی به آرزوهایم!
درد دلهای بی جواب ، چند شب است نیامده به چشمهایم خواب ، عشق اینگونه جواب مرا داد ، تو به من پشت کردی و همان دلخوشی های پوچت، زندگی ام را بر باد داد!
روزی آمد که دیدم دستت درون دستهای کسی دیگر است ، قلبت مال من نیست و در کمین بیچاره ای دیگر است ، قلبت شلوغ شده و زندگی ات تباه ، نمیدانم چرا تو آمدی و مرا شکستی ، من که نکرده بودم گناه!
تو لایقم نبودی ، حالا دیگر بی ارزشتر از آنی که حتی لحظه ای به تو فکر کنم ، برو که نمیخواهم فکرم را حتی با خیال بی خیالی تو خراب کنم!
این را نوشتم نه به خاطر اینکه به یادت هستم ، خواستم بگویم که بدون تو اینک خوشبخترین عالم هستم
 خواستم بگویم که قلبم مال یکی است که حتی یک تارموی او را هم با یکی مثل تو عوض نمیکنم، تمام دنیا را به من بدهند او را ترک نمیکنم، او جایش تا ابد در قلب من است ، هیچگاه به عشقش شک نمیکنم ….
یک روز میرسد قلبت را میشکنند ، تنها میمانی ، پشیمان میشوی ، در حسرت روزهای با من بودن میمیری….

<مهدی لقمانی>

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 250 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:07

رفتنت مانند کشیدن ناخنیست بر تخته سیاه دلم 

گوشهایم را میگیرم........

نمیخواهم صدای قدمهایت را که از من دور میشوند بشنوم

تو رفته ای و از تو تنها خط خطی هایت را دارم......

 

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 235 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:07

 مرا باش که خیال میکردم مثل من با احساسی ، عشق را


 

میفهمی و همیشه عاشقم میمانی

 

 


تو معنی عشق را نمیدانی ، تو حتی کاری کردی که من نیز دیگر

 

 

معنی عشق ندانم،

 

 


عشق را با نگاهی سرد ببینم

 

 

مهدی لقمانی

 

رهگذر شبهای دلتنگی...
ما را در سایت رهگذر شبهای دلتنگی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : khat_khati sokoote-talkh بازدید : 246 تاريخ : شنبه 8 مهر 1391 ساعت: 22:07